یا رب تو گشودی چشم هارا تو پوشاندی دلهارا تو رنگ دادی گرما را از تو میخوام کمکم کنی راه درست رو پیش برم گاه تفکراتت چیزیست که شباهتی با واقعیت ندارد اینحا جاییست که دست ها دروغ مینویسند بدون انکه بدانند دلی در پشت ان گوشیست بی صبرانه منتظر مرگم که نزد تو آیم و از مردم رها شوم خدایا کسی به پاکی تو نیست و کوچیک ترین شباهتی ندیدم در انسان های امروزه(اکثریتشون) و خدایا تو دستم رو گرفتی وقتی دلم شکسته بود و بعض کرده بودم و باز دستم را گرفتی و بلندم کردی.
میدونی چیه؟حرف دلم رو مبگم که تازه پی برده داستان چیه!نه درسته تموم شده بود ولی واقعا برام سواله! چرا تو اخه!!؟ خدایا ببین شبا به چی دلمون خوش میکردیم خدایا ببین روزگار رو خودت قضاوت کن! هعی زندگی نمیفهمم و کاش هرگز نمیفهمیدم.هرگز
درباره این سایت